جوجو طلاجوجو طلا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

جوجو طلا

اولین عروسی

اولین عروسی مهم به خوبی و خوشی برگزار شد. راستین اونروز پیش بابا موند و 2 ساعتی ظهر خوابید تا سرحال باشه و منم مشغول کارای آرایشگاه و....... ولی عصر که آماده شدیم و لباسای آقا راستین رو تنش کردم یه قشقرقی راه انداخت و گریه و زاری که پیرهنم رو در بیار . خدا منو میگی عصبی ، تازه نه پاپیون نه کراوات و نه کت قشنگی که براش خریده بودیم رو نپوشونده بودم  . بالاخره به باز بودن دکمه های پیرهنش رضایت  داد و با اخم و ناراحتی سوار ماشین شد و من هی قصه و داستان از اینور و اونور می گفتم تا برسیم ولی وقتی هم رسیدیم باز کراوات و پاپیون نزد و کت هم اصلا تنش نکرد آی دلم سوخت آی دلم سوخت که حتی یه دونه عکسم باهاش نگرفتیم . فعلا این چند تا عکس...
31 شهريور 1392

این روزها

این روزها خیلی سرمون شلوغه و نمی دونم زمان چجوری داره میگذره این ماه عروسی برادرم ، خواهر شوهرم و چند تا عروسی دیگه داریم. آخر مهر تولد راستینه . تازه قرار بود آخر ما اسباب کشی هم داشته باشیم که به لطف خدا یک سال دیگه قرارداد رو تمدید کردیم که خیلی خیلی خوب شد و یه بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد. برای نامزدی برادرم هنوز راستین رو نداشتم و کلی خرید و ست کردن و از این جور کارا انجام دادم ولی اینسری اصلا وقت نشد دلم شور میزنه امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی پیش بره و تو هم پسر خوبی باشی و تو مراسم اذیت نشی و ما رو هم اذیت نکنی. تازه چند روزه سرما هم خوردی آبریزش داری و صدات گرفته دکتر بردم و گفت سرماخوردگی ساده است برات سیتریزین و استامی...
11 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو طلا می باشد